برای استفاده از همه امکانات سایت باید جاوا اسکریپت مرورگر خود را فعال کنید.

خویشتن و آگاهی

خویشتن و آگاهی

نوزادی را در نظر بگیرید که برای آنکه خود را چنگ نزند دست پوشی پارچه ای به دستش کرده اند. هر گاه مادر پوشاندن دست پوش را فراموش کند نوزاد خراشی بر خود می اندازد. در این مرحله نوزاد بارها به خود چنگ می زند که گویی خویش را به خوبی نمی شناسد. در مراحل ابتدایی زندگی هنوز خویشتن به درستی شکل نگرفته است و به نظر می رسد خویشتنی که پیش از هر چیز شکل می گیرد خویشتن به مثابه یک شیء باشد. نوزاد به مرور زمان و با رشد مغز، تن خود را می شناسد و تعلق آن را به خود بهتر درک می کند. نوزاد به کمک حواس و تجربه در محیط نسبت به تن خود آگاهی می یابد.

هرچه موجودات پیچیده تر می شوند خویشتن پیچیده تری در آنها شکل می گیرد تا برسیم به انسان که خویشتن به زیور آگاهی نیز آراسته می شود. مبنای اولیه شکل گیری خویشتن به قول داماسیو خویشتن نخستی است که البته با نوعی تن آگاهی آغاز می شود.

به لحاظ تکاملی اگر موجودات محدوده معینی نداشته باشند قادر به ادامه حیات نیستند. در سلول مرز بین خارج و داخل مشخص است و پیش نیاز شکل گیری حیات نیز همین است. نیروی تکامل این ضرورت را ایجاب کرده است که برای ماندن، وجود مرزی بین خود و دیگری لازم است و به این ترتیب داستان حیات و خود در برابر دیگری از غشاء سلولی آغاز می شود.

به این ترتیب می توان گفت مثلا خزندگان دارای خویشتن هستند که به بقای آنها کمک می کند. هرچه در سطوح تکاملی بالاتر می رویم ساختار خویشتن پیچیده تر می شود و اوج این پیچیدگی را در انسان می بینیم. برای آنکه آگاهی بتواند شکل بگیرد وجود خویشتن ضروری است. از نظر داماسیو در اینجا به مرحله ای می رسیم که تقریب « بدن-مغز-ذهن-خویشتن» شکل می گیرد. آگاهی زمانی بروز می کند که خویشتن می داند که هست و بر عاملیت خود آگاه است. بیهوشی و خواب موقتا این آگاهی را ناپدید می کند و به محض بیداری آگاهی ظاهر می شود. خویشتن برای آنکه بتواند خود را و به عبارتی ارگانیسم را به نظم درآورد باید دائم به محیط مراجعه کند و محرومیت از حس های آشنا ساختار روانی فرد را به خطر می اندازد. در کل می توان چنین گفت که خویشتن و آگاهی طی یک فرایند پیچیده شکل می گیرند و به موازات رشد تن، تکوین می یابند.

نکته دیگری که در باره خویشتن باید در نظر داشت این است که از دو منظر قابل شناسایی است. یکی منظر اول شخص است و دیگری سوم شخص و به قول داماسیو ناظر و داننده. خویشتن به مثابه داننده از نظر داماسیو نقش کلیدی دارد. خویشتن و رویدادهایی که به آن نسبت می دهیم برآمده از فعالیت مغز هستند و شبکه های گسترده ای در مغز در شکل گیری خویشتن و آگاهی نقش دارند.

مغز از طریق حواس بدن داده های لازم را از محیط می گیرد و نقشه ها و بازنمایی های ذهنی را خلق می کند. از آنجا که هر فرد تجربه منحصر به فرد خود را در زندگی و تعامل با محیط دارد نقشه های ذهنی منحصر به فردی نیز خواهد داشت که مبنای تفاوت ها در شناخت و آگاهی افراد است. خویشتن از منظر داننده واجد ویژگی هایی است که برای دیگران قابل درک و یا تجربه نیست و دیگران فقط از طریق قرائن و بازسازی هایی در ذهن خود حدس هایی در باره کیفیات آن نوع خویشتن مطرح می کنند که موضوع نظریه ذهن است. وقتی به فرایندهای مربوط به خویشتن و آگاهی می پردازیم خیلی زود در می یابیم که چه پیامدهای مهمی در درک بهتر زندگی خواهند داشت و کل ساحت اجتماعی انسان تحت تاثیر آنها است. جامعه پذیری، الگوبرداری، یادگیری و حافظه از جمله مسائل مهمی خواهند بود که در فرایند شکل گیری خویشتن و آگاهی در مغز دخیل هستند و از انسان آنی می سازند که هست.

برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب:

 خویشتن به ذهن می آید: ساختن مغز آگاه، اثر آنتونیو داماسیو

نظریه شناخت، اثر کورنفورت

نویسنده: فرید مخاطب
تاریخ: 1402/4/10
بازدید: 299
کلمات کلیدی: ، ،
اشتراک گذاری:          
لینک کوتاه:

نظرات
نام:
ایمیل:
وب سایت:
متن:
کد امنیتی:کد امنیتی
تکرار کد امنیتی:

طراحی و راه اندازی وب سایت: رسانه پرداز